صدرا جون صدرا جون، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
کیانا جونکیانا جون، تا این لحظه: 19 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره

آبی آسمان من..فرزندانم

مامان یه مامان شاغل و عاشق بچه ها

بیلان صدرا!!!

سلام و صد سلام به دوستان خوب و مهربونم یه سلام مخصوص هم به خونواده ی خوشگلم خب دوست جونیها یادتونه تو پست گوناگون گفتم باید برم جلسه ی اولیا و مربیان مهد صدرا؟؟؟؟خب هیچی دیگه رفتم بله خواهرا!!!ما اونروز که دقیقا نمیدونم چند شنبه بود...فک کنم یکشنبه...آره بعد از اینکه از مدرسه اومدم و یه نهاری خوردیم خسته و خواب آلود راهی مهد صدرایی شدم تا ببینم پسرکم این چند ماهه چیکار کرده راستش من دیرتر رفتم چون دفعه ی قبل خیلی طول کشید تا جلسه شروع شد منم این بار دیر رفتم و وقتی رسیدم تقریبا صحبتهای مدیریت محترم مهد تموم شده بود و باز رسیده بودن به بحث شیرین شهریه یه خانمی هم اومده بود و کلی راجع به لگو بازی و تاثیرات لگو بر هوش و تمرکز بچه ها صحبت کرد.ا...
22 بهمن 1393

گوناگون....

سلام و صد سلام به دوستان خوب و عزیز خودم و سلام به دخملی و پسری دوستان خوبم، شما مثل برگ گلین.لطیف و دوست داشتنی و زیبا و دلنشین امیدوارم که همه ی شما خوبان در پناه یکتا خالق توانا همواره سلامت و شاداب و دلارام باشید و اما میدونین که در این یکماهه یعنی از اواسط دیماه تقریبا، من گرفتار سرماخوردگی بچه ها شدم که خوشبختانه گوش شیطون کر صدرا زودتر خوب شد و یک هفته بیشتر طول نکشید ولی سرفه ها و گاه سردردهای کیانایی همچنان ادامه داره و واقعا موندم دیگه دست به دامن کدوم ماده دارویی اعم از گیاهی و شیمیای بشم البته این حالت بیماری کیانا برام موضوع جدیدی نیست حداقل سالی یه بار گل دخملمون اینطوری میشه و بلاخره خوب میشه حالا امسال هم من باید منتظر اون...
11 بهمن 1393

زمیـــن!!!!

و اما سلام و وقت بخیر چطورین؟میبینم که بد زمونه ای شده خواهرا!!!از خوانندگان خاموش که کلا بگذریم دوستان چراغ روشن هم فقط اگه پست جدید بذاری میان و حرفها و کامنتها رد و بدل میشه ولی وای به روزی که پست نذاری هیشکی یادش نمیاد که تو هم هستی و اینجا میشه خلوتگه یار بگذریم این روزها حال و حوصله ی درست درمون ندارم و خواستم سر شما طفلیها خالی کنم و اما خیلی نگران بحران کم آبی هستم و این خشکی هوا در سردترین ماه سال به شدت آزارم میده و واقعا نگرانم میکنه یاد قدیما میفتم که چنان برف میبارید که وقتی پشت بومها رو پارو میکردن و برفها رو میریختن وسط حیاط یا تو کوچه ها یه سر سره ی حسابی واسمون درست میشد و تا چند هفته هم سر پا بود و کم کم آب میشد و وای که چ...
8 بهمن 1393
1